ده کوچکی است ازدهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند، واقع در23هزارگزی جنوب خوسف و 2هزارگزی خاور راه مالرو عمومی سرچاه، جلگه، گرمسیر، دارای 25 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
ده کوچکی است ازدهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند، واقع در23هزارگزی جنوب خوسف و 2هزارگزی خاور راه مالرو عمومی سرچاه، جلگه، گرمسیر، دارای 25 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نعت مفعولی از پی زدن. پی بریده: خران گور گریزان تیر هجو منند به داس پی زده و در کمند مانده قفا. سوزنی. معقور، ستور پی زده که بر پای آن صدمه ای یا جراحتی وارد آمده باشد. خیل عقاری، اسپان پی زده. عقیر، ستور پی زده. عقیره، پی زده از ساق... (منتهی الارب)
نعت مفعولی از پی زدن. پی بریده: خران گور گریزان تیر هجو منند به داس پی زده و در کمند مانده قفا. سوزنی. معقور، ستور پی زده که بر پای آن صدمه ای یا جراحتی وارد آمده باشد. خیل عقاری، اسپان پی زده. عقیر، ستور پی زده. عقیره، پی زده از ساق... (منتهی الارب)
سوزندۀ پی (پیه)، پیه سوز، چراغی که در آن چربی (پیه) و فتیله بکار برند، قسمی چراغ، جنسی از شمع که در آن پیه سوزند: عدوی تو پیوسته دلسوز باد چو پی سوز اندر دلش سوز باد، (از شرفنامه)، رجوع به پیه سوز شود
سوزندۀ پی (پیه)، پیه سوز، چراغی که در آن چربی (پیه) و فتیله بکار برند، قسمی چراغ، جنسی از شمع که در آن پیه سوزند: عدوی تو پیوسته دلسوز باد چو پی سوز اندر دلش سوز باد، (از شرفنامه)، رجوع به پیه سوز شود
با پیمانه سنجیده. مکیّل. (منتهی الارب). مکیول. (منتهی الارب) : اکتیال، پیموده فاستدن. (تاج المصادر بیهقی) ، طی کرده. سپرده: ز خاور همی آمد این، آن ز روم بسی یافته رنج و پیموده بوم. اسدی. - پیموده شدن، گذشتن. سپری شدن: پیموده شد از گنبد بر من چهل و دو جویای خرد گشت مرا نفس سخنور. ناصرخسرو
با پیمانه سنجیده. مکیّل. (منتهی الارب). مکیول. (منتهی الارب) : اکتیال، پیموده فاستدن. (تاج المصادر بیهقی) ، طی کرده. سپرده: ز خاور همی آمد این، آن ز روم بسی یافته رنج و پیموده بوم. اسدی. - پیموده شدن، گذشتن. سپری شدن: پیموده شد از گنبد بر من چهل و دو جویای خرد گشت مرا نفس سخنور. ناصرخسرو
آلتی است برای کشیدن شیرۀ تریاک که مانند وافور دارای حقۀ گلی است و چوبی دارد و شیره را با چراغ به وسیلۀ آن می کشند. (از فرهنگ عامیانۀ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین)
آلتی است برای کشیدن شیرۀ تریاک که مانند وافور دارای حقۀ گلی است و چوبی دارد و شیره را با چراغ به وسیلۀ آن می کشند. (از فرهنگ عامیانۀ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین)
دنبال کرده. تعقیب کرده، قلم کرده. بضربتی پی پایی بریده: چنین چند را کشت تا نیمروز چو آهوی پی کرده را تند یوز. نظامی. هر قدمی که نه در راه موافقت او پوید بتیغ قطیعت پی کرده باد. (سعدی)
دنبال کرده. تعقیب کرده، قلم کرده. بضربتی پی پایی بریده: چنین چند را کشت تا نیمروز چو آهوی پی کرده را تند یوز. نظامی. هر قدمی که نه در راه موافقت او پوید بتیغ قطیعت پی کرده باد. (سعدی)
مرکّب از: بی + سوسه، بی حیله. بدون شیله پیله. روراست: معاملۀ بی سوسه، معامله ای که در او هیچ حقه و تزویر نباشد. (از یادداشت مؤلف)، رجوع به سوسه شود
مُرَکَّب اَز: بی + سوسه، بی حیله. بدون شیله پیله. روراست: معاملۀ بی سوسه، معامله ای که در او هیچ حقه و تزویر نباشد. (از یادداشت مؤلف)، رجوع به سوسه شود
با پیمانه سنجیده مکیل: اکتیال پیموده فاستدن: زمان از دهر بحرکات فلک بحرکات پیموده است که نام آن روز و شب و ماه سال و جز آنست و دهر زمان تا پیموده که مراو را آغاز و انجام نیست، طی کرده سپرده: زخاور همی آمد این آن ز روم بسی یافته رنج و پیموده بوم. (گرشا. لغ)
با پیمانه سنجیده مکیل: اکتیال پیموده فاستدن: زمان از دهر بحرکات فلک بحرکات پیموده است که نام آن روز و شب و ماه سال و جز آنست و دهر زمان تا پیموده که مراو را آغاز و انجام نیست، طی کرده سپرده: زخاور همی آمد این آن ز روم بسی یافته رنج و پیموده بوم. (گرشا. لغ)
سبق برد بر لشکر روم زنگ چو بر گور پی بر کشیده پلنگ. (نظامی) دنبال کرده تعقیب شده، بضربتی پی پا بریده قلم کرده: هر قدمی که نه در راه موفقیت او پوید بتیغ قطیعت پی کرده باد خ
سبق برد بر لشکر روم زنگ چو بر گور پی بر کشیده پلنگ. (نظامی) دنبال کرده تعقیب شده، بضربتی پی پا بریده قلم کرده: هر قدمی که نه در راه موفقیت او پوید بتیغ قطیعت پی کرده باد خ